ارسطوارسطو، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

جيك جيك مستون مامان يدونست

تولد هر ماهه

            پسر مامان سلام . امروز تولد هر ماه توست . من بيستم هر ماه ، به ياد روز تولدت كه 20 مرداد 1389 بود ، اين روز و بهت تبريك ميگم . توي اين روز لباس نو مي پوشي . شيشه و پستونك جديد برات آماده مي كنم . عكسهاي جديد مي گيري و ... هر كار ديگه اي كه نو باشه به حرمت روز تولدت انجام ميديم . حتي اس ام اس هاي تبريك به تو ، به موبايل من مي رسه . خاله اي ، مامان جونا ، عمه ها و ...  خاله غزال هميشه مي نويسه : سفيد صورتي خاله تولدت مبارك . البته تماسهاي تلفني هم داري كه با اجازت من جواب ميدم . ( تبريك تولدت ) قهقهه هاي زيباي تو ، به جريان خون در رگم كمك مي كنه . خلاصه...
20 ارديبهشت 1390

تولد هر ماهه

پسر مامان سلام . امروز تولد هر ماه توست . من بيستم هر ماه ، به ياد روز تولدت كه 20 مرداد 1389 بود ، اين روز و بهت تبريك ميگم . توي اين روز لباس نو مي پوشي . شيشه و پستونك جديد برات آماده مي كنم . عكسهاي جديد مي گيري و ... هر كار ديگه اي كه نو باشه به حرمت روز تولدت انجام ميديم . حتي اس ام اس هاي تبريك به تو ، به موبايل من مي رسه . خاله اي ، مامان جونا ، عمه ها و ... خاله غزال هميشه مي نويسه : سفيد صورتي خاله تولدت مبارك . البته تماسهاي تلفني هم داري كه با اجازت من جواب ميدم . ( تبريك تولدت ) قهقهه هاي زيباي تو ، به جريان خون در رگم كمك مي كنه . خلاصه عزيزم تولدت مبارك ...
20 ارديبهشت 1390

مرد بزرگ

سلام . الان ساعت 13:10 روز دوشنبه سال 1390 است و من سر كار هستم . البته امروز چشمام خيلي درد ميكنه . شايد به خاطر كار كردن زياد با كامپيوتره . البته اين اولين مطلبي هم هست كه مي نويسم . ديروز با عمه حليمه و سميه رفتيم بازار و عمه حليمه گردنبند طلايي كه براي بدنيا اومدنت خريده بود و عوض كرد و يك پلاك قرآني خريد و بنده خدا پول بيشتري هم داد . تو اين گروني طلا !! آخه عمه ها تو رو خيلي دوست دارن . از صبح تا ظهر ، بعضي روزها هم تا عصر پيش اونا هستي تا مامان از كار برگرده . البته تو هم كم نمياري و خيلي فضولي مي كني . راستي امروز قطره آهن خوردي ؟ بايد زنگ بزنم به عمه اي از اون بپرسم . آخه خيلي بد دارو هستي .     ...
19 ارديبهشت 1390

مرد بزرگ

سلام . الان ساعت 13:10 روز دوشنبه سال 1390 است و من سر كار هستم . البته امروز چشمام خيلي درد ميكنه . شايد به خاطر كار كردن زياد با كامپيوتره . البته اين اولين مطلبي هم هست كه مي نويسم . ديروز با عمه حليمه و سميه رفتيم بازار و عمه حليمه گردنبند طلايي كه براي بدنيا اومدنت خريده بود و عوض كرد و يك پلاك قرآني خريد و بنده خدا پول بيشتري هم داد . تو اين گروني طلا !! آخه عمه ها تو رو خيلي دوست دارن . از صبح تا ظهر ، بعضي روزها هم تا عصر پيش اونا هستي تا مامان از كار برگرده . البته تو هم كم نمياري و خيلي فضولي مي كني . راستي امروز قطره آهن خوردي ؟ بايد زنگ بزنم به عمه اي از اون بپرسم . آخه خيلي بد دارو هستي . گلكم ،...
19 ارديبهشت 1390