جيك جيك مستون مامان يدونست

...

هورااااا...هوراااا... پسر گلم سلام . بهت تبریک میگم قلب مادر. حدوداً یک هفته میشه که در حال ترک پوشک هستی و حتی دیگه شبها هم پوشک نمیشی. ولی من ساعت تنظیم می کنم حدود ساعت 3 و 6 صبح و تو رو توی خواب می برم دستشویی. تنها دیشب توی خواب خنگ زدی که اون هم موجهه . چون آخر شب شیر خوردی و بعد هم دستشویی نرفتی. در کل تا الان آمار خوبی توی درک پوشک داشتی . عاشقتم بوس فراوون ...

جمله قشنگت که دیروز گفتی این بود که مامان سوسک ها به من حلمه کردن. به زرافه هم گفتی : ووافه به روباه هم گفتی : اولباه مرغ عقش برام بخر . 2 تا توی قفس. ( پیش دوستت پارسا دیده بودی ) ...

پسر گلم سلام . منو باز هم ببخش که دیر سر میزنم . باور کن وقت نمی کنم . معذرت می خواهم . پسرم چند روز پیش حالت بد شده بود , در واقع بعد از هوای خاکی که پیش اومد مریضیها زیاد شد و یه روز شما از شب حالت بد شد . بابا هم نبود . من دیگه هنگ کرده بودم . فرداش هم مدام حالت اسهال و استفراغ داشتی . بطوری که نمی تونستی غذا بخوری. ظهر با خاله غزال رفتیم دکتر . اول ترسیدی بعد از دکتر پرسیدی که آمپول نمی زنه و خانم دکتر گفت نه . تو هم خوشحال رفتی و دکتر شما رو معاینه کرد و مثل همیشه گفتی خوافظ ( خداحافظ ) و با دستت بوسیدی . چنان در اتاق رو کوبوندی و رفتی که در دوبار برگشت و چنان قلدرانه که .... خلاصه بعد هم پارک کنار درمانگاه شرکت رفتی...

اولین روزی که ارسطو با پسر عمه اش ( امیرحسین ) رفته بود پارک فینگیلیها که جدیداً توی ماهشهر افتتاح شده. خیلی هم خوشحال بود . مامان فدای خنده های زیبات بشه عشقم. ...

سلام زیبای مادر می خوام خاطره چند روز پیش رو برات تعریف کنم . من و تو و عمه جون دور هم نشسته بودیم و مشغول میوه خوردن بودیم . نرمک ( پتووی ) تو هم روی پای من بود . وقتی انار می خوردم , آب انار ریخت رو دستم و من گفتم وااای چی شدم . بعد تو به من گفتی مامان چی شده ؟ گفتم آب انار ریخت رو دستم و تو انگار بیشتر نگران نرمکت بودی گفتی : مامان نریزه رو نرمکم خوووووب دیگه می خواستم بخورمت . با یک حالت جدی و نگران و بعد هم به خوردن پرتقالت ادامه دادی. عاشقتتتتتتم فضول ...

...

  ...

  لباس ارسطو هدیه شب یلدای مامان جون فرحنازشه . ...