سفر مال آقا ( باغملك )

ما پنجشنبه 26 خرداد 90 كه روز پدر هم بود ، با عمه ها و خانواده آقاي كابلي و بندري ( دوستامون ) حركت كرديم به سمت مال آقا . جاي خنك ، طبيعت زيبا و بسيار باصفايي است كه براي بار اول با هم اونجا رفتيم . ( البته من قبلاً رفته بودم ) .

تو كه خيلي خوشحال بودي پسرم . چون اونجا آب يخ داشت و تو عاشق آبتني . ولي هنوز كوجولو هستي و بايد خيلي كنترلت مي كردم كه مبادا ...

خلاصله پاهاتو توي آب ميذاشتم و تو مي خواستي كه دستاتم توي آب تكون بدي ( مثل وان حمومت ) . از خوشحالي كلي ذوق مي كردي . من تخت دوران نوزاديتو با خودم برده بودم . ولي باز هم بايد حواسم مي بود . چون شب يك لحظه از خواب بيدار شدي و چون تخت روي زمين و كوچولو بود ، اومدي بيرون _ با گريه ) كه البته نزديك پله هم بودي . همه كلي خنديديم . چون وقتي از خواب بيدار ميشي چشماتو ميبندي و فقط گريه مي كني . ( هيچ جا رو نگاه نمي كني ) .

خلاصه اينكه شب هم در سرما گذرونديم ( تو كه جات خيلي گرم و نرم بود ) . كلاً خوش گذشت پسرم . ان شاء ا... جاهاي بهتر ببريمت .