سلامی دوباره
پسرکم سلام .
اول از همه منو ببخش که چند ماهی میشه نتونستم به وبلاگت سر بزنم. امیدوارم بتونم جبران کنم و حتماً تعدادی از عکسهای این مدت که نشون دهنده رشد و بزرگ شدنت هست رو میزارم . اصلاً نگران نباش.
پسرم , میتونم بگم که دیگه خیلی عالی صحبت می کنی و جمله های قشنگ میسازی.
عاشق نقاشی اون هم فقط " گل خوشگل " هستی.
تمام شارژ موبایل من هم خودت تمام می کنی . چون دیگه یاد گرفتی و به هرکی که دوست داری زنگ می زنی . به بابا , مامان جون , عمه جون و ... و میگی دوجا ( کجا ) رفتی ؟
از کلمه خودم و خودت هم خیلی استفاده می کنی .
یه مدتی هم که دایی امین اومده بود , می گفتی : این چی بود ؟ مثلاً اگه پشه رد میشد می گفتی این چی بود و دایی امین کلی می خندید .
دیروز با آروین رفته بودیم ممکو که خونه جدید اونا رو ببینیم و تو و آروین حسابی خودتونو توی خاک و خل اونجا غلت دادین که نگو . که وقتی اومدیم که حال و نا نداشتی و توی ماشین خوابت برد .
این هم چند تا از فضولیات بود که گفتم .
حالا منو بخشیدی ؟ دیگه زود زود اینجا بهت سر می زنم .