ارسطوارسطو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

جيك جيك مستون مامان يدونست

اولين روز مهدكودك

1391/7/10 16:35
نویسنده : مامان ليلي
306 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم سلام .

امروز دلهره بيشتري داشتم . ديشب تصميم گرفتم كه امروز با هم بريم مهدكودك و اونجا باشي. البته از چند روز پيش درگير تهيه وسايلت بودم . صبح ساعت 7 سعي كردم با ناز و ادا بيدارت كنم كه مبادا بداخلاق بشي. ولي خووووب يكم غرو لند كردي . تقريباً ساعت 8 بود كه رفتيم مهد و تو با كوله پشتيه كوچولوت مي خواستي بري بازي كني . رفتم وسايلت رو تحويل دادم و درمورد حال و احوالت توضيح دادم و ديگه رفتي توي اتاقي كه درواقع پارك بود .

من هم باهات خداحافظي كردم و اومدم سركار. هر 1 ساعت يكبار زنگ مي زدم مهدكودك و سراغتو مي گرفتم كه غذا خوردي يا پوشكت عوض شده و ...

حول و حوش ساعت 12 ديگه گفتن يكم نق نق كردي . اين بود كه تصميم گرفتم به عمه سميه بگم بياد دنبالت كه مبادا از مهدكودك زده بشي و روز اولي خستت بشه . عمه سميه و مرضيه اومدن دنبالت .

عمه مرضي گفت : بهش گفتن بيا عمه اومده ( مثل زندانياااا) و تو از فرط خوشحالي از ته راهرو گريه كردي و با دستاي باز پريدي تو بغلش. بعد هم كه من بهت زنگ زدم و با هم صحبت كرديم .ظهر هم كه گويا پسر خوبي بودي و خوابيدي . يك ساعت ديگه هم پيشتم پسر گلم .

خوب و مهربون باش عزيز مادر .

  • مي بوسمت .
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)