ارسطوارسطو، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

جيك جيك مستون مامان يدونست

عيد 1391

سلام پسر گلم . منو ببخش كه اينجا دير بهت تبريك گفتم . اين روزا وقت نمي كردم به وبلاگت سر بزنم . دومين عيد با هم بودن مبارك . اميدوارم امسال به آرزوهايي كه برات داريم برسيم . تو هم دعا كن . امسال لحظه سال تحويل كه خونه عمو بوديم . همه بچه ها و نوه ها . تو هم كه خيلي خوشحال بودي .تو اون همه شلوغي و سفره بزرگ عيد ، يه بمب شادي هم زديم كه ديگه داشتي بال درمي اوردي . بپر بپر و دست و آهنگ معروفت ( بارو بارو ). راستي كلي عيدي هم جمع كردي. بعد هم چندجا مهماني و ديد و بازديد رفتيم و وقت خوابت رسيد و بداخلاق شدي . با بابايي رفتيم خونه و تو لالا كردي . موقع نهار هم كه با بابا رفتيم دوباره خونه عمو و پلو ماهي خورديم . ب...
15 فروردين 1391

ماجراي جيش كردن

سلام گل پسرم . ديروز با هم خيلي بازي كرديم . بهت گفتم هروقت جيش داشتي بگو مامااااان ماماااان جيش. البته اين روزا هروقت مي خواي جيش كني ميگي ولي بعد از اين كه كارت تموم شد. ديروز رفتم و به به كرديم . وقتي داشتم پوشكت مي كردم، با عجله پوشك و از خودت جدا مي كردي و مي گفتي ماماااان . منظورت اين بود كه جيش داري. منم كه تازه از كار برگشته بودم خونه و درگير بازي كردن با هم بوديم گفتم بدو بريم دستشويي. توي مسير با همه ( عمه ها و مامان جون ) بايد خداحافظي مي كردي .گفتم بدو چه خونسرد الان كه جيش مي كني . بعد رفتيم دستشويي و نشستي و با خيال راحت كارتو انجام دادي. اين بود ماجراي اولين جيشي كه با هم رفتيم دستشويي. ...
10 اسفند 1390

ماجراي جيش كردن

سلام گل پسرم . ديروز با هم خيلي بازي كرديم . بهت گفتم هروقت جيش داشتي بگو مامااااان ماماااان جيش. البته اين روزا هروقت مي خواي جيش كني ميگي ولي بعد از اين كه كارت تموم شد. ديروز رفتم و به به كرديم . وقتي داشتم پوشكت مي كردم، با عجله پوشك و از خودت جدا مي كردي و مي گفتي ماماااان . منظورت اين بود كه جيش داري. منم كه تازه از كار برگشته بودم خونه و درگير بازي كردن با هم بوديم گفتم بدو بريم دستشويي. توي مسير با همه ( عمه ها و مامان جون ) بايد خداحافظي مي كردي .گفتم بدو چه خونسرد الان كه جيش مي كني . بعد رفتيم دستشويي و نشستي و با خيال راحت كارتو انجام دادي. اين بود ماجراي اولين جيشي كه با هم رفتيم دستشويي. ...
10 اسفند 1390

اولين كوتاهي مو

بعد از اون جريان آرايشگاه رفتن و موفق نشدن ، تصميم به اين گرفتيم كه تو خونه اين كارو انجام بديم . يك اكيپ 7 نفره متشكل از عمو اميد و من و عمه ها و آقاجون و البته بدون حضور بابايي ، موفق به كوتاهي اونم تا حدي نه كامل شديم . ...
8 اسفند 1390

اولين كوتاهي مو

بعد از اون جريان آرايشگاه رفتن و موفق نشدن ، تصميم به اين گرفتيم كه تو خونه اين كارو انجام بديم . يك اكيپ 7 نفره متشكل از عمو اميد و من و عمه ها و آقاجون و البته بدون حضور بابايي ، موفق به كوتاهي اونم تا حدي نه كامل شديم . ...
8 اسفند 1390

اولين آرايشگاه ( آرايشگاه مازيار )

با هزار بار دل و دل كردن ، و البته اجبار اطرافيان تصميم گرفتيم كه به يك آرايشگاه مراجعه كنيم تا بلكه موهاي آقا ارسطو سر و سامون بگيره . كه البته بعد از كلي بازي و خريدن اسباب بازي ناموفق به خونه برگشتيم . ...
8 اسفند 1390

اولين آرايشگاه ( آرايشگاه مازيار )

با هزار بار دل و دل كردن ، و البته اجبار اطرافيان تصميم گرفتيم كه به يك آرايشگاه مراجعه كنيم تا بلكه موهاي آقا ارسطو سر و سامون بگيره . كه البته بعد از كلي بازي و خريدن اسباب بازي ناموفق به خونه برگشتيم . ...
8 اسفند 1390