تولدت دوسالگيت مبارك
سلام بر ابر مرد تاريخ. دومين بهار عمرم مبارك. امسال هم مثل دو سال گذشته تولدت مصادف بود با ماه مبارك رمضان . ولي امسال ديگه با شبهاي قدر يكي شده بود . دوست نداشتم توي اين شبها برات جشن بگيرم . ولي به پسرم قول مي دم بعد از اين شبها كيك و جشن مختصري بگيرم . قراره بريم آتليه . عاشقتم فوق العاده پسر
نویسنده :
مامان ليلي
14:11
بهانه بابا
سلام پسر گلم اميدوارم حالت خوب باشه . ماه رمضون امسال ، چند روزي ميشه كه عمه ها خونه نيستند كه تو پيششون بموني . 2 روزي ميشه كه صبح ها كه من ميرم سركار ، بابايي تو رو ميبره خونه خاله غزال و تو هم ميري آروين و از خواب بيدار ميكني شروع مي كنين به بازي و فضولي. البته اين دوستي زياد دووم نداره و چند لحظه بعد تو سر و كله هم هستين . ديروز ساعت 3 كه از سركار اومدم خونه خاله ، منتظر موندم تا بابا بياد دنبالمون . بعد هم رفتيم خونه و بعد از خوردن يك دنت بيسكوييتي با هم روبه روي تلويزيون خوابيديم . بعد از اون هم كه برنامه آب بازي با بابا و داشتي .( راستي اون موقع بدون پوشك بودي كه يهويي پي پي كردي ...) با خاله غزال هماهنگ كردم كه شب ب...
نویسنده :
مامان ليلي
13:23
ارسطو و اتاق مريم
ليون برگر
ارسطو بعد از كلاس زبان ، خيلي گرسنه بود كه با هم رفتيم بابا بستني و بعد از اون هم سفارش برگر زغالي داد . بعد هم كه عمو اميد اومد دنبالمون رفتيم خونه . اي شكمو ... ...
نویسنده :
مامان ليلي
10:04
اولين كلاس زبان ارسطو
ارسطو اينجا رفته كلاس زبان . البته درس اون روز و از قبل بلد بود . up - down -turn aound - jump ...
نویسنده :
مامان ليلي
10:02
من من آ قا دکتر
سلام بر قلب مادر. امروز جمعه است و با اجی نگین حسابی مشغول بازی هستی. در واقع از شدت خوشحالی صبح زود از خواب بیدار شدی . دیروز که خونه مامان جون فرحناز بودیم موفق نشدم به موقع بخوابونمت . تقریبا ساعت 6 عصر بود که خوابیدی . من و مامان جون کم کم آ ماده شدیم تا با هم بریم پیش خانم دکتر (فرزانه خورشیدی) .اونجا بود که فهمیدی اومدی دکتر و میگفتی بییم بییم (بریم) و در شرایط خاصی با گریه فراوون دکتر تونست پشت تو رو معاینه کنه . آ خه چند روزی میشه که میگی درد و به پشتت اشاره می کنی . خلاصه اینم تمووم شد و رفتیم باشگاه که شام بخریم.اونجا پسر خوبی بودی . وقتی رسیدیم خونه دیگه از گرسنگی هلاک بودی و امون ندادی من لباسمو عوض کنم ولی یه دل سیر کوبیده خور...
نویسنده :
مامان ليلي
10:41