ارسطوارسطو، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

جيك جيك مستون مامان يدونست

جملات جدید

سلام پسر زیبای مادر الان حتماً تو خونه مشغول فضولی هستی و همه رو خسته کردی. اگه خدا بخواد و تو هم یاری کنی احتمالاً این روزا میری مهدکودک. ٢ روز پیش تماس گرفتم مهد قصر آرزوها . خانم کیانی فر که از آشناهامونم هست .خودمو معرفی کردم و قرار شد این روزا بریم اونجا تا ببینیم چی میشه . میتونی اونجا بمونی یا نه . می خواستم از حرفهای شیرین کودکانه با صدای ظریف و ناناز و مامانیت بگم . دیگه یاد گرفتی هر وقت یکی زنگ در خونه رو به صدا درمیاره بودو بودو میری و میگی کیییهه اومدم. یا مثلاً وقتی بهت زنگ می زنم میگی :‌للام ( سلام ) خوبی؟ مامان لیلی من ایجاااام . من حونه ( خونه ) مریم . ...
3 مهر 1391

غذای مورد علاقه : ماماکی

پسر گلم سلام الان که دارم برات می نویسم همزمان تلفنی هم باهات صحبت می کنم . صبح زود که با آقاجون رفتی خونه آجی مریم . الان هم بابا اومده دنبالت و دارین میرین خونه . بابا گفت : ارسطو گفته هندونه هم می خوام که برات خریده و الان نزدیک خونه هستین . ( به هندونه هم میگی دودونه) اما درمورد غذای مورد علاقت باید بگم که کلاً در مورد غذا خوردن بسییییار اداها داری و انگار مثل بابا شاهرخ ماکارونی رو دوست داری که به ماکارونی میگی : ماماکی اتفاقاً دیروز خاله غزال برات ماماکی و کیک و خامه و اسمارتیز رنگی اوورده بود که بلکه با رنگ و لعاب یه چیزی بخوری. خلاصه اینکه خواهش می کنم از فضولیات کم کن . خواهش می کنم . فدای لحظه های با تو بودن مامان ...
28 شهريور 1391

مسافرت اصفهان

سلام پسرگلم . این اولین مسافرت تو خارج از خوزستانه . دیروز صبح 91/05/26 پنجشنبه ساعت 6:30 صبح به سمت اصفهان حرکت کردیم و حدود 13:30 به فولاد شهر ( خونه خاله مهرناز ) رسیدیم . البته حسابی توی راه خوابیدی و ظهر که ما حسابی خسته بودیم , نتونستیم بخوابیم . عصر هم که با خاله , آرزو , امید و بابایی و من رفتیم پارک شهر و روستا و دیگه کسی رو نمیشناختی . دوبار هم افتادی ولی چون بخاطر خودت بود , اصلا به روی خودت نیووردی و بلند شدی و ادامه فضولیا . چند تا عکس از خاطرات دیروز و امروز ...
27 مرداد 1391

تولدت دوسالگيت مبارك

سلام بر ابر مرد تاريخ. دومين بهار عمرم مبارك. امسال هم مثل دو سال گذشته تولدت مصادف بود با ماه مبارك رمضان . ولي امسال ديگه با شبهاي قدر يكي شده بود . دوست نداشتم توي اين شبها برات جشن بگيرم . ولي به پسرم قول مي دم بعد از اين شبها كيك و جشن مختصري بگيرم . قراره بريم آتليه . عاشقتم فوق العاده پسر
22 مرداد 1391

بهانه بابا

سلام پسر گلم اميدوارم حالت خوب باشه . ماه رمضون امسال ، چند روزي ميشه كه عمه ها خونه نيستند كه تو پيششون بموني . 2 روزي ميشه كه صبح ها كه من ميرم سركار ، بابايي تو رو ميبره خونه خاله غزال و تو هم ميري آروين و از خواب بيدار ميكني شروع مي كنين به بازي و فضولي. البته اين دوستي زياد دووم نداره و چند لحظه بعد تو سر و كله هم هستين . ديروز ساعت 3 كه از سركار اومدم خونه خاله ، منتظر موندم تا بابا بياد دنبالمون . بعد هم رفتيم خونه و بعد از خوردن يك دنت بيسكوييتي با هم روبه روي تلويزيون خوابيديم . بعد از اون هم كه برنامه آب بازي با بابا و داشتي .( راستي اون موقع بدون پوشك بودي كه يهويي پي پي كردي ...) با خاله غزال هماهنگ كردم كه شب ب...
17 مرداد 1391

ليون برگر

ارسطو بعد از كلاس زبان ، خيلي گرسنه بود كه با هم رفتيم بابا بستني و بعد از اون هم سفارش برگر زغالي داد . بعد هم كه عمو اميد اومد دنبالمون رفتيم خونه . اي شكمو ... ...
10 مرداد 1391