ارسطوارسطو، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

جيك جيك مستون مامان يدونست

ماجراي جيش كردن

سلام گل پسرم . ديروز با هم خيلي بازي كرديم . بهت گفتم هروقت جيش داشتي بگو مامااااان ماماااان جيش. البته اين روزا هروقت مي خواي جيش كني ميگي ولي بعد از اين كه كارت تموم شد. ديروز رفتم و به به كرديم . وقتي داشتم پوشكت مي كردم، با عجله پوشك و از خودت جدا مي كردي و مي گفتي ماماااان . منظورت اين بود كه جيش داري. منم كه تازه از كار برگشته بودم خونه و درگير بازي كردن با هم بوديم گفتم بدو بريم دستشويي. توي مسير با همه ( عمه ها و مامان جون ) بايد خداحافظي مي كردي .گفتم بدو چه خونسرد الان كه جيش مي كني . بعد رفتيم دستشويي و نشستي و با خيال راحت كارتو انجام دادي. اين بود ماجراي اولين جيشي كه با هم رفتيم دستشويي. ...
10 اسفند 1390

ماجراي جيش كردن

سلام گل پسرم . ديروز با هم خيلي بازي كرديم . بهت گفتم هروقت جيش داشتي بگو مامااااان ماماااان جيش. البته اين روزا هروقت مي خواي جيش كني ميگي ولي بعد از اين كه كارت تموم شد. ديروز رفتم و به به كرديم . وقتي داشتم پوشكت مي كردم، با عجله پوشك و از خودت جدا مي كردي و مي گفتي ماماااان . منظورت اين بود كه جيش داري. منم كه تازه از كار برگشته بودم خونه و درگير بازي كردن با هم بوديم گفتم بدو بريم دستشويي. توي مسير با همه ( عمه ها و مامان جون ) بايد خداحافظي مي كردي .گفتم بدو چه خونسرد الان كه جيش مي كني . بعد رفتيم دستشويي و نشستي و با خيال راحت كارتو انجام دادي. اين بود ماجراي اولين جيشي كه با هم رفتيم دستشويي. ...
10 اسفند 1390

اولين كوتاهي مو

بعد از اون جريان آرايشگاه رفتن و موفق نشدن ، تصميم به اين گرفتيم كه تو خونه اين كارو انجام بديم . يك اكيپ 7 نفره متشكل از عمو اميد و من و عمه ها و آقاجون و البته بدون حضور بابايي ، موفق به كوتاهي اونم تا حدي نه كامل شديم . ...
8 اسفند 1390

اولين كوتاهي مو

بعد از اون جريان آرايشگاه رفتن و موفق نشدن ، تصميم به اين گرفتيم كه تو خونه اين كارو انجام بديم . يك اكيپ 7 نفره متشكل از عمو اميد و من و عمه ها و آقاجون و البته بدون حضور بابايي ، موفق به كوتاهي اونم تا حدي نه كامل شديم . ...
8 اسفند 1390

اولين آرايشگاه ( آرايشگاه مازيار )

با هزار بار دل و دل كردن ، و البته اجبار اطرافيان تصميم گرفتيم كه به يك آرايشگاه مراجعه كنيم تا بلكه موهاي آقا ارسطو سر و سامون بگيره . كه البته بعد از كلي بازي و خريدن اسباب بازي ناموفق به خونه برگشتيم . ...
8 اسفند 1390

اولين آرايشگاه ( آرايشگاه مازيار )

با هزار بار دل و دل كردن ، و البته اجبار اطرافيان تصميم گرفتيم كه به يك آرايشگاه مراجعه كنيم تا بلكه موهاي آقا ارسطو سر و سامون بگيره . كه البته بعد از كلي بازي و خريدن اسباب بازي ناموفق به خونه برگشتيم . ...
8 اسفند 1390

جشنواره موزيكال

سلام شاپسر.حالت خوبه ؟ قول داده بودم از عكساي نمايش موزيكال كه رفته بوديم برات بزارم . هرچند اونجا خيلي شادي و فضولي كردي .اول كه تنها بودي بعد هم داداش آروين اضافه شد . من و خاله غزال و مامان جون فرحناز هركدوم با يه دوربين داشتيم از فضولياي شما عكس مي گرفتيم . خيلي خوش گذشت . ...
8 اسفند 1390

جشنواره موزيكال

سلام شاپسر.حالت خوبه ؟ قول داده بودم از عكساي نمايش موزيكال كه رفته بوديم برات بزارم . هرچند اونجا خيلي شادي و فضولي كردي .اول كه تنها بودي بعد هم داداش آروين اضافه شد . من و خاله غزال و مامان جون فرحناز هركدوم با يه دوربين داشتيم از فضولياي شما عكس مي گرفتيم . خيلي خوش گذشت . ...
8 اسفند 1390

داستان واكسن 18 ماهگي

سلام بر ابر مرد مشرقي هفته گذشته بايد واكسن مي زدي ولي من چون كار داشتم و نمي تونستم مرخصي بگيرم گذاشتم  اين هفته باهم و عمه اي رفتيم و واكسن زديم . من كه خيلي نگران بودم .ولي خوب چه ميشه كرد. بايد انجام ميشد حتماً. خلاصه اينكه نوبت ما شد و رفتيم توي اتاق. سعي كرديم تو رو مشغول كنيم ولي فايده نداشت و متوجه شدي خبري از آمپول هست . يكي توي پا يكي توي دست . البته توبغل عمه اي خودتو حسابي محكم گرفته بودي . بعد هم كه گريه . بغلت كردم و باهات حرف زدم بكه آروم بشي. توي اين هيري ويريه گريه بهت گفتم با عم خداحافظي كن و قلب مهربون مامان دست تكون داد و گفت بااي. بعد ديگه توي راه كه خوابت برد ولي من برايت يدونه لپ لپ مدادي و آبنبات...
2 اسفند 1390